نام نوایی و لحنی باشداز موسیقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : چون سبزه بهار بود نای عندلیب چون بند شهریار بود صوت طیطوی. منوچهری. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهارزند سبزه بهار. منوچهری. دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی وآزادوار باشد. منوچهری. خرمتر از بهار و سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزه بهار. ازرقی
نام نوایی و لحنی باشداز موسیقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : چون سبزه بهار بود نای عندلیب چون بند شهریار بود صوت طیطوی. منوچهری. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهارزند سبزه بهار. منوچهری. دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی وآزادوار باشد. منوچهری. خرمتر از بهار و سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزه بهار. ازرقی
زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار چَراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، عَلَفزار، مَرتَع، چَرازار، چَرام، مَسارِح، چَراجای، چَرامین، چَراخوٰار، چَراخور
نام نوایی است از موسیقی و آن را سبزه بهار نیز گویند. (آنندراج) (رشیدی) : چو باده بودی بر دست من بیاوردی نوای باربد و گنج گاو و سبزبهار. مسعودسعد. رجوع به سبزه بهار شود
نام نوایی است از موسیقی و آن را سبزه بهار نیز گویند. (آنندراج) (رشیدی) : چو باده بودی بر دست من بیاوردی نوای باربد و گنج گاو و سبزبهار. مسعودسعد. رجوع به سبزه بهار شود
کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود: چون کاهلان سبزه گردون فرومیای کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است. اثیرالدین اخسیکتی. هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120). خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری. سعدی (خواتیم). ، شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس)
کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود: چون کاهلان سبزه گردون فرومیای کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است. اثیرالدین اخسیکتی. هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120). خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری. سعدی (خواتیم). ، شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس)
بهار سبزه. بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت سبز مایل به کبودی و سیاهی بیرون می آید آنراسیه بهار گویند. (غیاث اللغات). ترکیب قلب است به معنی بهار به افراط. (آنندراج). بهاری که بارندگی در آن زیاده از اندازه باشد. (ناظم الاطباء) : هزار رنگ ز گلزاردر کنار من است جنون کجاست که جوش سیه بهار من است. حضرت شیخ (از آنندراج). سیه بهار جنون آمده ست در فالم بشانه زلف پریشان یار میگیرم. ایضاً (از آنندراج)
بهار سبزه. بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت سبز مایل به کبودی و سیاهی بیرون می آید آنراسیه بهار گویند. (غیاث اللغات). ترکیب قلب است به معنی بهار به افراط. (آنندراج). بهاری که بارندگی در آن زیاده از اندازه باشد. (ناظم الاطباء) : هزار رنگ ز گلزاردر کنار من است جنون کجاست که جوش سیه بهار من است. حضرت شیخ (از آنندراج). سیه بهار جنون آمده ست در فالم بشانه زلف پریشان یار میگیرم. ایضاً (از آنندراج)
قریه ای است بفاصله 34 هزارو پانصد گزی در غرب شهر فیض آباد متصل سرک مربوط به حکومت اعلی بدخشان بخط 70 درجه و 16 دقیقه و 29 ثانیۀ طول البلد شرقی و 37 درجه و 6 دقیقه و 18 ثانیۀ عرض البلد شمالی واقع است. (فرهنگ جغرافیایی افغانستان)
قریه ای است بفاصله 34 هزارو پانصد گزی در غرب شهر فیض آباد متصل سرک مربوط به حکومت اعلی بدخشان بخط 70 درجه و 16 دقیقه و 29 ثانیۀ طول البلد شرقی و 37 درجه و 6 دقیقه و 18 ثانیۀ عرض البلد شمالی واقع است. (فرهنگ جغرافیایی افغانستان)
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)
گل از نو شکفته. (ناظم الاطباء) ، نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود، زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء) ، مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند: ای تازه بهار سخت پدرامی پیرایۀ دهر و زیور عصری. منوچهری. آنک آن تازه بهار دل من در دل خاک از سحاب مژه خوناب مطر بگشائید. خاقانی. کاین تازه بهار بوستانی دارد غرضی ز ناتوانی. نظامی. گلا و تازه بهارا توئی که عارض تو طراوت گل و بوی بهار من دارد. سعدی. تازه بهارا، ورقت زرد شد. سعدی. چون تو بهاردلستان تازه بهار و گلفشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری. سعدی (کلیات چ بروخیم ص 278)